هرشیرلغتنامه دهخداهرشیر. [ هََ ] (اِخ ) نام قریه ای بوده است در میان ری و قزوین . (آنندراج ) (انجمن آرا) (از معجم البلدان ).
هرسیرلغتنامه دهخداهرسیر. [ هََ ] (اِخ ) قریه ای است بین ری و قزوین و به مدینه ٔ ابن جابر معروف است . (معجم البلدان ).
آرایشگرفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که دیگران را آرایش کند؛ آرایشکننده؛ سلمانی؛ آرایشکار.۲. کسی که جایی را تزئین و آماده میکند؛ دکوراتور.