هزارمینلغتنامه دهخداهزارمین . [ هََ / هَِ رُ ] (ص نسبی ، اِ) هزارم . تعدادی که پس از نهصدونودونهم و پیش از هزارویکم قرار گیرد. رجوع به هزارم شود.
هزارمنیلغتنامه دهخداهزارمنی . [ هَِ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش رامهرمز شهرستان اهواز دارای 75 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ رامهرمز و محصول عمده اش غله ، برنج ،کنجد و بزرک است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
هزارمنیلغتنامه دهخداهزارمنی . [ هَِ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش واهان شهرستان خرم آباد دارای 106 تن سکنه . آب آن از چشمه ومحصول عمده اش غله ، لبنیات و پشم و هنر دستی زنان بافتن سیاه چادر است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
هزارهفرهنگ فارسی عمید۱. دورۀ هزارساله.۲. مراسمی که به مناسبت هزارمین سال تولد یا درگذشت کسی برپا شود.۳. [قدیمی] گروهی سپاهی متشکل از هزار نفر.