هزیمتلغتنامه دهخداهزیمت . [ هََ م َ ] (ع اِمص ) هزیمة. گریز به هنگام شکست . گریز. فرار. گریز از دشمن و خطر شکست . ضد فتح : هزیمت به هنگام بهتر که جنگ چو تنها شدم نیست جای درنگ . فردوسی .در هزیمت چون زنی بوق ار بجایستت خردورنه مج
ازمتلغتنامه دهخداازمت . [ اَ م َ ] (ع ن تف ) آهسته تر. باوقارتر: فلان ازمت الناس ؛ ای اوقرهم . (منتهی الارب ).
افتلاللغتنامه دهخداافتلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رخنه شدن و هزیمت خوردن لشکر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رخنه گردیدن و هزیمت یافتن . (از اقرب الموارد).
شکست یافتنلغتنامه دهخداشکست یافتن . [ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) مغلوب شدن . شکست خوردن . هزیمت یافتن و فرار کردن . (ناظم الاطباء). شکسته شدن در پیکار. مقابل پیروز شدن و فاتح گشتن .
انفلاللغتنامه دهخداانفلال . [ اِ ف ِ] (ع مص ) رخنه شدن و شکسته گردیدن و هزیمت یافتن لشکر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شکسته شدن . (تاج المصادر بیهقی ). تثلم . (از اقرب الموارد).
هزیمتلغتنامه دهخداهزیمت . [ هََ م َ ] (ع اِمص ) هزیمة. گریز به هنگام شکست . گریز. فرار. گریز از دشمن و خطر شکست . ضد فتح : هزیمت به هنگام بهتر که جنگ چو تنها شدم نیست جای درنگ . فردوسی .در هزیمت چون زنی بوق ار بجایستت خردورنه مج
هزیمتلغتنامه دهخداهزیمت . [ هََ م َ ] (ع اِمص ) هزیمة. گریز به هنگام شکست . گریز. فرار. گریز از دشمن و خطر شکست . ضد فتح : هزیمت به هنگام بهتر که جنگ چو تنها شدم نیست جای درنگ . فردوسی .در هزیمت چون زنی بوق ار بجایستت خردورنه مج