هلدرلغتنامه دهخداهلدر. [ ] (اِخ ) دهی است از بخش آوج شهرستان قزوین که 419 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول عمده اش غله ، سیب زمینی ، عسل ، انگور و زردآلو و کاردستی مردم بافتن قالی ، گلیم و جاجیم است . در تابستان ایل بغدادی به حدود کوههای هلدر می آیند.
ذات الدیرلغتنامه دهخداذات الدیر. [ تُدْ دَ ] (اِخ ) عقبه ای است به بلاد هذیل و اصمعی ذات الطیور روایت کرده است . (المرصع).
رأس الدیرلغتنامه دهخدارأس الدیر. [ رَءْ سُدْ دَ ] (اِخ ) دماغه ای است درساحل شمالی سرزمین فارس و 60هزارگزی مصب رود ملویه و بواسطه ٔ داشتن سنگپاره های بزرگ در نزدیکی ساحل ، برای کشتیها خطر بزرگی دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
رأس الدیرلغتنامه دهخدارأس الدیر. [ رَءْ سُدْ دَ ] (ع اِ مرکب ) ابن اعرابی گفته است : بمردی گفته میشود که بیارانش ریاست داشته باشد. رئیس رهبانان دیر. (یادداشت مرحوم دهخدا).
کلرومیستینفرهنگ فارسی عمیدنوعی آنتیبیوتیک که برای معالجۀ تیفوس و تیفوئید به کار میرود. Δ این دارو را دکتر برگهلدر امریکایی در سال ۱۹۴۷میلادی از خاک گرفت.