هنگانلغتنامه دهخداهنگان . [ هََ] (اِخ ) دهی است از بخش سرباز شهرستان کرمان . دارای 25 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
اسم ناشماراmass noun, non-count noun, uncountable nounواژههای مصوب فرهنگستاناسمی دال بر پدیدۀ غیرقابلشمارشی که معمولاً جمع بسته نمیشود
اسم شماراcount noun, countable nounواژههای مصوب فرهنگستاناسمی دال بر پدیدۀ قابلشمارشی که جمع بسته میشود
اسمnounواژههای مصوب فرهنگستانیکی از انواع کلمه دال بر فرد یا شیء یا عمل و وضعیت، با قابلیتهایی مانند جمع بسته شدن و توصیف شدن با صفت و قرار گرفتن در جایگاه فاعل یا مفعول
اسم جمعcollective nounواژههای مصوب فرهنگستاناسمی با صورت مفرد که بر گروهی از افراد یا اشیا و غیره دلالت میکند
اسم جنسgeneric nounواژههای مصوب فرهنگستاناسمی نامعین که بر طبقهای از افراد یا اشیا و مانند آن دلالت میکند
کهنگانلغتنامه دهخداکهنگان . [ ک ُ هََ ] (اِخ ) دهی از دهستان سمیرم بالاست که در شهرستان شهرضا واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
کاهنگانلغتنامه دهخداکاهنگان . [ هََ ] (اِ) کاهکشان که عربان مجره گویند و آن ستاره های بسیار کوچک نزدیک بهم باشند. (برهان ).
گاهنگانلغتنامه دهخداگاهنگان . [ هَِ ] (اِ) کاهکشان و آن چیزی باشد سفید که شبها در آسمان نماید به عربی مجره خوانند. (برهان ) (آنندراج ) : جمال لعل وش خواجه در عماری سیم چنانکه ماه رود در طریق گاهنگان . حکیم زجاجی (از شعوری ).ظاهراً مصح