هواخواهلغتنامه دهخداهواخواه . [ هََ خوا / خا ] (نف مرکب ) یار و دوست و محب . (برهان ). هوادار. طرفدار. جانب دار. موافق . (از یادداشتهای بخط مؤلف ) : آن خریدار سخندان و سخن وآن هواخواه هنرمند و هنر. فرخی .</p
هواخواهیلغتنامه دهخداهواخواهی . [ هََ خوا / خا ] (حامص مرکب ) طرفداری . دوستی . علاقه . مساعدت . معاضدت . (یادداشت بخط مؤلف ) : آن میل ها و هواخواهی ها که دیده آمده بود بنشست . (تاریخ بیهقی ). از جانب وی همه راستی و یکدلی واعتقاد راست و ه
هواخواهفرهنگ فارسی عمید۱. [مجاز] مشتاق؛ آرزومند: ◻︎ هواخواه توٲم جانا و میدانم که میدانی / که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی (حافظ: ۹۴۶).۲. [مجاز] حامی؛ طرفدار؛ کسی که از دیگری طرفداری بکند.۳. [قدیمی] یار؛ دوست.
هواخواهیلغتنامه دهخداهواخواهی . [ هََ خوا / خا ] (حامص مرکب ) طرفداری . دوستی . علاقه . مساعدت . معاضدت . (یادداشت بخط مؤلف ) : آن میل ها و هواخواهی ها که دیده آمده بود بنشست . (تاریخ بیهقی ). از جانب وی همه راستی و یکدلی واعتقاد راست و ه
enthusiasmدیکشنری انگلیسی به فارسیاشتیاق، جدیت، غیرت، شور و ذوق، الهام، حیرت، هواخواهی با حرارت، وجد و سرور