حکش عکشلغتنامه دهخداحکش عکش . [ ح َ ک ِ ع َ ک ِ ] (ع از اتباع ) مرددرافتاده ٔ در دشمن و پیچیده ٔ بروی . (منتهی الارب ).
حکیصلغتنامه دهخداحکیص . [ ح َ ] (ع ص ، اِ) مرد متهم و آنکه از وی بدگمان باشند. (منتهی الارب ) (از آنندراج ).
تابع تقاضای هیکسیHicksian demand function, compensated demand functionواژههای مصوب فرهنگستانتابع تقاضایی که مطابق با آن مصرفکنندگان با هدف کسب سطح ثابتی از مطلوبیت، هزینۀ خود را کمینه میکنند