خوش آمدگولغتنامه دهخداخوش آمدگو. [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ] (نف مرکب ) متملق . چاپلوس . متبصبص . خوش آمدگوی . (یادداشت مؤلف ). || به مهمان یا وارد لفظ «خوش آمدی » گوینده .
خوش آمدگویلغتنامه دهخداخوش آمدگوی . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ] (نف مرکب ) خوش آمدگو. متملق . چاپلوس . متبصبص . مزاج گوی . (یادداشت مؤلف ) : ضیافت خور خوش آمدگوی باشد.(جامعالتمثیل ).
خوش آمدگوییلغتنامه دهخداخوش آمدگویی . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ] (حامص مرکب ) تملق . (یادداشت مؤلف ). || به تازه وارد لفظ «خوش آمدی » گفتن .
خوش آمدگویی کردنلغتنامه دهخداخوش آمدگویی کردن . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تملق گفتن . چاپلوسی کردن . (یادداشت مؤلف ). || تعارف کردن . لفظ «خوش آمدی » گفتن . (یادداشت مؤلف ).