هیدبیلغتنامه دهخداهیدبی . [ هََ دَ با ] (ع اِ) نوعی از رفتار اسب و مانند آن به کوشش . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
هیدبیلغتنامه دهخداهیدبی . [ هََ دَ بی ی ] (ع ص ) رجل هیدبی الکلام ؛ مرد بسیارسخن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
حدبیلغتنامه دهخداحدبی . [ ح َ دَ] (اِخ ) فضل الحدبی . فرقه ٔ حدبیه از معتزله بدو منسوبند. چنین گفته است تهانوی در «کشاف اصطلاحات الفنون » و آن تصحیف حدثی است . رجوع به حدیثی و حدثی شود.
هیذبیلغتنامه دهخداهیذبی . [ هََ ذَ با ] (ع اِ) نوعی از رفتار اسب به کوشش . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). هیدبی . (از اقرب الموارد). رجوع به هیدبی شود.
ادبیلغتنامه دهخداادبی . [ اَ دَ بی ی ] (اِخ ) کوهیست نزدیک عوارض . شماخ گوید:کانها وقد بدا عُوارض ُو أدبی ّ فی السّراب غامض ُواللیل بین قَنوَین رابض ُبجیرةالوادی قطاً نواهض ُ.نصر گوید: أدبی ّ کوهی است در دیار طی ٔ حذاء عوارض . و آن کوهی است سیاه رنگ در أعلی دیار طی ٔ و
ادیبیلغتنامه دهخداادیبی . [ اَ ] (اِخ ) شاعر و قاضی ترک . متوفی بسال 1028هَ . ق . او راست : دیوانی بترکی .
هیذبیلغتنامه دهخداهیذبی . [ هََ ذَ با ] (ع اِ) نوعی از رفتار اسب به کوشش . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). هیدبی . (از اقرب الموارد). رجوع به هیدبی شود.
رفتارلغتنامه دهخدارفتار. [ رَ ] (اِمص ) سلوک . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). حاصل بالمصدر رفتن . و مستانه ، شتاب آلود از صفات ، و موج از تشبیهات اوست و با لفظکردن مستعمل . (آنندراج ). معاملت . معامله . سلوک : خوش رفتاری ؛ حسن سلوک . (یادداشت مؤلف ) : غالباً نشانه