واگذارکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی گذارکردن، منتقل کردن، انتقال دادن، صلح کردن، حوالهکردن، سند محضری دادن، اجاره دادن
اصفاغلغتنامه دهخدااصفاغ . [ اِ ] (ع مص ) صفوف کنانیدن چیزی را، یعنی کسی را وادارکردن به اینکه چیزی را با دست بمالد. (منتهی الارب ).اقماح . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). کف مال کردن .