سر زدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. روییدن، سبزشدن، سر برآوردن ۲. برآمدن، طلوع کردن، بردمیدن ≠ افول کردن، غروب کردن ۳. دیدن کردن، بازدید کردن ۴. ناگهانی به جایی واردشدن
رسیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. آمدن، واردشدن ۲. اتصال، نیل، وصول ۳. پختن، کاملشدن، نضج ۴. سرآوری کردن، مراقبت کردن، مواظبت کردن ۵. فرصت کردن، مجالیافتن ۶. وقوع
صِلِيّاًفرهنگ واژگان قرآنواردشدن - در مسیر قرار گرفتن (اصل کلمه صلو به معناي پيروي است ، و صالي جحيم به معناي دنبالهرو جهنم است ، به طوري که هر جا راه جهنم را سراغ داشته باشد به آنجا برود و عمل دوزخيان را مرتکب شود)