والسفرهنگ فارسی عمید۱. نوعی رقص دونفرۀ آلمانی که همراه موسیقی سهضربی اجرا میشود.۲. (موسیقی) موسیقی سهضربی ویژۀ این رقص.
گوالشلغتنامه دهخداگوالش . [ گ ُ ل ِ ] (اِمص ) عمل گوالیدن . نما. نمو. ریع. فزونی . برکت . (یادداشت مؤلف ) : نه گاه بسودن مر او را نمایش نه گاه گوالش مر او را گرانی . فرخی .و رجوع به گوالیدن شود.
والیسلغتنامه دهخداوالیس . (اِخ ) نام حکیمی که ندیم اسکندر مقدونی بود. (منتهی الارب ). نام حکیمی است که انیس و جلیس اسکندر بود. (برهان قاطع). والیس . فالیس . مصحف والنس ، منجم یونانی از مردم انطاکیه که در قرن دوم میلادی می زیسته است . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به تاریخ الحکماء قفطی
والسلاملغتنامه دهخداوالسلام .[ وَس ْ س َ ] (ع شبه جمله ) مجازاً، انتهی . خاتمه . تمت . این است و بس . و بس . و تمت . همین و بس . فقط. کلمه ای که بدان نامه یا گفتاری را ختم کنند : پور اگر پندپذیری همی پند من این است ترا والسلام . ناصرخسرو.
والسلامفرهنگ فارسی معین(وَ سْ سَ) [ ع . ] (ق .) همین و بس . (واژة نخست عبارت والسلام علیکم به معنی درود بر شما).
ذام والساملغتنامه دهخداذام والسام . [ م ُ وَس ْ سا ] (ع اِمرکب ) (الَ ...) از اتباع است . موت . مرگ ، و در حدیث عایشة است که به یهود گفت : علیکم الذام و السام . والدام والسام نیز روایت شده است یعنی با دال مهملة.
والسلاملغتنامه دهخداوالسلام .[ وَس ْ س َ ] (ع شبه جمله ) مجازاً، انتهی . خاتمه . تمت . این است و بس . و بس . و تمت . همین و بس . فقط. کلمه ای که بدان نامه یا گفتاری را ختم کنند : پور اگر پندپذیری همی پند من این است ترا والسلام . ناصرخسرو.
حوالسلغتنامه دهخداحوالس . [ ح َ ل ِ ] (ع اِ) نوعی از بازی کودکان عرب با پشک و خطها که بر زمین کشند. (منتهی الارب ). بازیی است مر کودکان تازی را که بر روی زمین پنج خانه کشند و در هر خانه ای پنج پشکل شتر گذارند و در میان این پنج خانه پنج دیگر کشند که خالی باشد و پشکل ها را از آن خانه بخانه های خ
هوالسلغتنامه دهخداهوالس . [ هََ ل ِ ] (ع ص ، اِ) مردم سبک اندام . (منتهی الارب ). ج ِ هالس . (از اقرب الموارد).
توالسلغتنامه دهخداتوالس . [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) همدیگر را یاری دادن در فریب و با هم فریفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).