واماندنلغتنامه دهخداواماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) گشاده ماندن . (ناظم الاطباء).گشوده ماندن . باز ماندن . || خسته و کوفته شدن از نوردیدن راه به طوری که دیگر راه نتواند رفت . (آنندراج
واماندنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. بازماندن؛ عقب ماندن.۲. [عامیانه، مجاز] خسته شدن.۳. ناتوان و درمانده شدن از انجام کاری.۴. [مجاز] حیران و سرگردان شدن.۵. متوقف شدن؛ ایستادن.
واماندهگویش اصفهانی تکیه ای: vâmunda طاری: vâmunda طامه ای: vâmunda طرقی: vâmanda کشه ای: vâmanda نطنزی: vâmunda
ورشکستنفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهشکست خوردن در معامله؛ واماندن در کسب و تجارت؛ ورشکسته شدن؛ زیان دیدن.
خر فروماندنلغتنامه دهخداخر فروماندن . [خ َ ف ُ دَ ] (مص مرکب ) واماندن ، منه : چون خر در گل فروماندن (فرورفتن ) و راه رفتن نتوانستن : ور در این ره خرش فروماندخرگه آنجا زند که او داند.ن