واماندنلغتنامه دهخداواماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) گشاده ماندن . (ناظم الاطباء).گشوده ماندن . باز ماندن . || خسته و کوفته شدن از نوردیدن راه به طوری که دیگر راه نتواند رفت . (آنندراج ). بازماندن و درنگی کردن و واپس ماندن خصوصاً از خستگی و رنج و تعب . (ناظم الاطباء). فروماندن از بسیاری تعب . (یادداش
واماندنفرهنگ فارسی عمید۱. بازماندن؛ عقب ماندن.۲. [عامیانه، مجاز] خسته شدن.۳. ناتوان و درمانده شدن از انجام کاری.۴. [مجاز] حیران و سرگردان شدن.۵. متوقف شدن؛ ایستادن.