وأطلغتنامه دهخداوأط. [ وَءْطْ ] (ع مص ) زیارت کردن قوم . || برانگیخته شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || برانگیختن . (منتهی الارب ).
وحاد وحادلغتنامه دهخداوحاد وحاد. [ وُ دَ وُ دَ ] (ع ق مرکب ) یک یک دخلوا وحاد وحاد؛ یعنی یک یک درآمدند. (ناظم الاطباء).
وَحيدُ الاتِّجاه (ذُواتِّجاهٍ واحِد)دیکشنری عربی به فارسیيکسويه , يکطرفه , يک جانبه , تک گرايش (داراي گرايش واحد)
وعد و وعیدلغتنامه دهخداوعد و وعید. [ وَ دُ وَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) انذار و ترسانیدن کسی را از کردار و اعمال وی و نوید خیر و شر. (ناظم الاطباء) : ز توحید و قرآن و وعد و وعیدز تأیید و از رسمهای جدید. فردوسی .شب و روز در کار وعد و وعی
چوگاتلغتنامه دهخداچوگات . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میرعبدی بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. 250 تن سکنه دارد. آب آن از باران . محصولش حبوبات ، ذرت و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
واطئةلغتنامه دهخداواطئة. [ طِ ءَ ] (ع ص ) مسافر و راه سپر. (از اقرب الموارد). مسافران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسانی که راه می سپرند. (ناظم الاطباء). || راه پاسپرده . بسیار مسلوک . (آنندراج ) (منتهی الارب ). راه پاسپرده . (ناظم الاطباء). || (اِ) ریزه های افتاده از خرما. (از
واطاقتالغتنامه دهخداواطاقتا. [ ق َ ] (ع صوت مرکب ) (مرکب از «وا»ی ندبه + منادای مندوب ) وای : واطاقتا از حسرت متواتری که گرفتارش را نه در دل قراری ممکن و نه در دیده قراری متصور. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 442).
وأطةلغتنامه دهخداوأطة. [ وَءْ طَ ] (ع اِ) مره است برای وأط یعنی یکمرتبه زیارت کردن قوم را. (از اقرب الموارد). || لجه ای از لجه های آب . (اقرب الموارد). || جای بلند از زمین . (از اقرب الموارد).
وأطةلغتنامه دهخداوأطة. [ وَءْ طَ ] (ع اِ) مره است برای وأط یعنی یکمرتبه زیارت کردن قوم را. (از اقرب الموارد). || لجه ای از لجه های آب . (اقرب الموارد). || جای بلند از زمین . (از اقرب الموارد).