لغتنامه دهخدا
احکام . [ اِ ] (ع مص ) محکم کردن . استوار کردن . (تاج المصادر). استوار گردانیدن . (منتهی الارب ) : و ساختن وجوه عذر و عتاب و احکام وثائق ... تا بر وجه اولی و احری ادا کرده آید. (چهارمقاله ٔ عروضی ). شرائط تأکید و اِحکام اندر آن [ وثیقت ] بجای آورد. (ک