لغتنامه دهخدا
ورانبر. [ وَ رام ْ ب َ ] (ق مرکب ، اِ مرکب ) آن طرف . (برهان ) (ناظم الاطباء). آن جانب . (ناظم الاطباء). آن سو. (برهان ) (از ناظم الاطباء). جانب و طرف . (انجمن آرا) (آنندراج ) : ناگه شبی ورانبر گردون برآمدم در خلوت وجود به پویش درآمدم .<p c