پوست بر پوستلغتنامه دهخداپوست بر پوست . [ ب َ ] (ص مرکب ) تهی و بیمغز و پوچ : آنکه چون پسته دیدمش همه مغزپوست بر پوست بود همچو پیاز.(گلستان ).
يزدادُ اتّساعاً يوماً بَعدَ يومٍدیکشنری عربی به فارسیگنجايش آن روز به روز بيشتر مي شود , روز به روز بر ظرفيت آن افزوده مي شود
پریروزلغتنامه دهخداپریروز. [ پ َ ](ق مرکب ) پریر. یک روز پیش از دیروز. روز پیش از روز گذشته . روز قبل از دی . روز پیش . اوّل مِن اَمس .
وسطلغتنامه دهخداوسط. [ وَ ] (ع مص ) در میان شدن . (تاج المصادر بیهقی ). نشستن در میان قوم و در میان شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد): وسطهم وسطاً و سطةً، بروزن عدة؛ نشست میان ایشان و در میان شد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ، ق ) در میان و میان هر چیز. (غیاث اللغات
وسطلغتنامه دهخداوسط. [ وَ س َ ] (ع ص ، اِ) چیزی که میانه باشد، یعنی متوسط بود در طول و قصر و فربهی و لاغری و دیگر کیفیات . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). معتدل . (اقرب الموارد): شی ٔوسط؛ چیزی میانه ، نه زشت نه نیکو. (منتهی الارب ). میانه . (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ).
وسطلغتنامه دهخداوسط. [ وُ س َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ وُسطی ̍. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وسطی ̍ شود.
وسطدیکشنری عربی به فارسیمحيط کشت , ميانجي , واسطه , وسيله , متوسط , معتدل , رسانه , دل , قلب , قسمت وسط , در وسط , درميان
وسطدیکشنری عربی به فارسیدرميان , وسط , مداخله کردن , پا به ميان گذاردن , در ميان امدن , ميانجي شدن , با , همراه با , نيمه , مياني , وسطي
دریای متوسطلغتنامه دهخدادریای متوسط. [ دَرْ ی ِ م ُ ت َ وَس ْ س ِ ] (اِخ ) بحر متوسط. بحرالروم . دریای فلسطین . دریای بزرگ . (از قاموس کتاب مقدس ). دریای مدیترانه . و رجوع به دریای مدیترانه شود.
حد متوسطلغتنامه دهخداحد متوسط. [ ح َدْ دِ م ُ ت َ وَس ْ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حد وسط. درجه ٔ میانگین .
حد وسطلغتنامه دهخداحد وسط. [ ح َدْ دِ وَ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حد متوسط. حد اوسط. حد میانگین . حد میانین . رجوع به حد (اصطلاح منطق ) شود.
حداوسطلغتنامه دهخداحداوسط. [ ح َدْ دِ اَ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )رجوع بحد به معنی تعریف ، و نیز رجوع به قیاس شود.
حسن آباد وسطلغتنامه دهخداحسن آباد وسط. [ ح َ س َ دِ وَ س َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بهنام وسط بخش ورامین شهرستان تهران در ده هزارگزی جنوب ورامین . جلگه و معتدل و سکنه ٔ آن 92 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، صیفی ، چغندرقند است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران