وشاملغتنامه دهخداوشام . [ وِ ] (ع اِ) وُشوم .ج ِ وَشْم . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). به معنی نقش و نگار که بر اندام سوزن آژده و نیله بر آن پاشیده سازند. (آنندراج ). رجوع به وشم شود.
وساملغتنامه دهخداوسام . [ وِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ وسیم ، به معنی زیبا و خوبروی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به وسیم شود. || ج ِ وسیمة، به معنی زن جمیل زیباروی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به وسیمة شود. || نشان و داغ ستوران و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الا
وساملغتنامه دهخداوسام . [ وَ ] (ع مص ) زیبا و خوب روی گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیکوروی شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
وسامدیکشنری عربی به فارسیسر بالا يي , فراز , سختي , مراسم اعطاي منصب شواليه يا سلحشوري و يا شهسواري , خطاتصال , اکولا د , خط ابرو(به اين شکل{}) , نشان , نشاني شبيه سکه , مدال , شکل , شبيه , صورت
وسوملغتنامه دهخداوسوم . [ وُ ] (ع اِ) ج ِ وسم ، به معنی نشان و داغ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به وسم شود.
ملوخیهلغتنامه دهخداملوخیه . [ م ُخی ی َ / ی ِ ] (اِ) جنسی است از خبازی . (الابنیه چ دانشگاه ص 317). رجوع به ملوخیا شود. || نوعی از بقول است که در مصر وشام از آن غذای مشهوری سازند. (از اقرب الموارد).
متعشیلغتنامه دهخدامتعشی . [ م ُ ت َ ع َش ْ شی ] (ع ص ) طعام شبانگاهی خورنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). شبانگاه خورنده وشام خورنده . (ناظم الاطباء). || شبکور. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تعشی شود.
فریب دادنلغتنامه دهخدافریب دادن . [ ف ِ / ف َ دَ ] (مص مرکب ) فریفتن . گول زدن . مقابل فریب خوردن : نیز فریبم ندهد طمع و جمعنیز حجابم نشود بود و باد. خاقانی .بصبح وشام که گلگونه ای و غالیه ای است مر
وشوملغتنامه دهخداوشوم . [ وُ ] (ع اِ) وِشام . ج ِ وَشْم .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به معنی نقش و نگار که بر اندام سوزن آژده و نیله بر آن پاشیده سازند. (منتهی الارب ). رجوع به وشم شود. || خط دستهای گاو دشتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
یعقوبلغتنامه دهخدایعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن یوسف الناصر صلاح الدین بن ایوب شرف الدین ، ملقب و معروف به ملک الاعز. یکی از فرمانروایان دودمان ایوبی بود و به علم حدیث اشتغال داشت و از گروهی از محدثان زمان خود در مصر وشام حدیث اخذ کرد و روایت نمود. تولد وی به سال 572</s
حوشاملغتنامه دهخداحوشام . [ ] (اِخ ) (بمعنی عجله ) یکی از سلاطین اروم که پیش از آنکه بر بنی اسرائیل پادشاهی مقرر شود سلطنت داشت . (قاموس کتاب مقدس ).