ویزیتلغتنامه دهخداویزیت . (فرانسوی ، اِ) دیدار. بازدید. || (اصطلاح پزشکی ) عیادت بیمار از طرف پزشک . || (اصطلاح پزشکی ) پایمزد پزشک . حق القدم .
ویزیتفرهنگ فارسی عمید۱. بررسی پزشکی برای ارزیابی سلامت فرد یا تشخیص نوع بیماری او.۲. پولی که پزشک در ازای معاینۀ فرد دریافت میکند.
گوزدلغتنامه دهخداگوزد. [ گ َ / گُو زَ ] (اِ) به معنی جعل باشد، و آن جانوری است که سرگین را گلوله کند و غلطاند و ببرد. (برهان ). گوزده . گونژده . قیاس شود با طبری گوی زنگو (جعل )، مازندرانی کنونی گوزنگو «واژه نامه 666». (حاشیه
گوزیدلغتنامه دهخداگوزید. [ گ َ / گُو ] (اِ) جعل را گویند. (آنندراج از فرهنگ فرنگ ). رجوع به گوزد شود.
وجذلغتنامه دهخداوجذ. [ وَ ] (ع اِ) مغاکی در کوه که آب گرد آید در وی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || حوض . (منتهی الارب ). گویند به معنی حوض نیز آید. (از اقرب الموارد). حوض و تالاب . (ناظم الاطباء). ج ، وِجذان . وجذ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). وِجاذ. (ناظم ال
وجذلغتنامه دهخداوجذ. [ وَ ج ِ ] (ع ص ) (مکان ...) جای مغاک و حوض ناک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کثیرالوجاذ. (اقرب الموارد).
وجدلغتنامه دهخداوجد. [ وَ ] (ع مص ) جِدَة. وُجد. وجود. وِجدان . اِجدان . یافتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ادراک و اصابه . (اقرب الموارد). || جِدَه . مَوجِدَة. خشم گرفتن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). غضب کردن . (ناظم الاطباء). || وِجد. وُجد. جدة. مستغن
ویزیتورلغتنامه دهخداویزیتور. [ تُرْ ] (فرانسوی ، ص ) دیدارکننده . || کسی که از طرف مؤسسات داروسازی و داروفروشی به ملاقات پزشکان رود و نمونه های داروهای جدید را به آنان ارائه دهد تا وسیله ٔ فروش آنها فراهم آید.- استاد ویزیتور ؛ استادی که به دانشگاهی در کشور دیگر رود و
ویزیتورفرهنگ فارسی عمیدکسی که با مراجعه به افراد، سازمانها، یا ارگانهای مختلف برای فروش کالا یا خدمات یک مؤسسه تبلیغ میکند.
ویزیتورفرهنگ فارسی معین(تُ) [ فر. ] (ص .) 1 - ملاقات کننده . 2 - نمایندة فروش شرکت ها جهت معرفی کالای تولید شده .
حقالقدمفرهنگ مترادف و متضاداجرت، پایرنج، پایمزد، حقالزحمه، دستمزد، مزد، ویزیت، حقالمعاینه، حقالمعالجه، دسترنج
ویزیت کردنلغتنامه دهخداویزیت کردن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دیدار کردن . بازدید کردن . || (اصطلاح پزشکی ) عیادت کردن پزشک از بیمار.
ویزیتورلغتنامه دهخداویزیتور. [ تُرْ ] (فرانسوی ، ص ) دیدارکننده . || کسی که از طرف مؤسسات داروسازی و داروفروشی به ملاقات پزشکان رود و نمونه های داروهای جدید را به آنان ارائه دهد تا وسیله ٔ فروش آنها فراهم آید.- استاد ویزیتور ؛ استادی که به دانشگاهی در کشور دیگر رود و
ویزیتورفرهنگ فارسی عمیدکسی که با مراجعه به افراد، سازمانها، یا ارگانهای مختلف برای فروش کالا یا خدمات یک مؤسسه تبلیغ میکند.