لغتنامه دهخدا
تولی . [ ت َ وَل ْ لی ] (ع مص ) ولی ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ولایت راندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). حکومت نمودن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || به خود گرفتن کاری را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || به کار کسی قیام کردن . (تاج المصادر