پابند فنریresilient rail fasteningواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مصالح روسازی راهآهن که ریل را به ریلبند یا ریلبند سوزن متصل میسازد و ریل را مهار میکند
پابندلغتنامه دهخداپابند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) آنچه بر پای دواب بندند. نوار یا طنابی که بر مچ ستور بندند وبه میخ استوار کنند. شکال . رِساغ . رِصاغ . || بندی که بر پای مجرم نهند. پاوَند. || (ن مف مرکب ) مقید و گرفتار. پای بند. مقابل مجرّد. - پابند چیزی بودن ؛ بدان تعلق
پابندفرهنگ فارسی عمید۱. ریسمانی که با آن پای حیوان، اسیر، یا مجرم را ببندند.۲. (صفت مفعولی) [مجاز] مقید؛ گرفتار.۳. (صفت مفعولی) [مجاز] کسی که به کاری یا شخصی علاقهمند باشد.۴. [قدیمی] بَخو؛ قید.⟨ پابند شدن: (مصدر لازم)۱. مقید شدن؛ گرفتار شدن.۲. [مجاز] عاشق شدن.
پابندrail fastener, fastener, rail clipواژههای مصوب فرهنگستانابزاری فنری برای محکم کردن پایۀ ریل بر روی زینچه یا ریلبند
آچار پابند فنریresilient rail fastening toolواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای دستی برای بازوبسته کردن پابند فنری ریل
پابندلغتنامه دهخداپابند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) آنچه بر پای دواب بندند. نوار یا طنابی که بر مچ ستور بندند وبه میخ استوار کنند. شکال . رِساغ . رِصاغ . || بندی که بر پای مجرم نهند. پاوَند. || (ن مف مرکب ) مقید و گرفتار. پای بند. مقابل مجرّد. - پابند چیزی بودن ؛ بدان تعلق
پابندفرهنگ فارسی عمید۱. ریسمانی که با آن پای حیوان، اسیر، یا مجرم را ببندند.۲. (صفت مفعولی) [مجاز] مقید؛ گرفتار.۳. (صفت مفعولی) [مجاز] کسی که به کاری یا شخصی علاقهمند باشد.۴. [قدیمی] بَخو؛ قید.⟨ پابند شدن: (مصدر لازم)۱. مقید شدن؛ گرفتار شدن.۲. [مجاز] عاشق شدن.
پابندrail fastener, fastener, rail clipواژههای مصوب فرهنگستانابزاری فنری برای محکم کردن پایۀ ریل بر روی زینچه یا ریلبند
پابندلغتنامه دهخداپابند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) آنچه بر پای دواب بندند. نوار یا طنابی که بر مچ ستور بندند وبه میخ استوار کنند. شکال . رِساغ . رِصاغ . || بندی که بر پای مجرم نهند. پاوَند. || (ن مف مرکب ) مقید و گرفتار. پای بند. مقابل مجرّد. - پابند چیزی بودن ؛ بدان تعلق
پابندفرهنگ فارسی عمید۱. ریسمانی که با آن پای حیوان، اسیر، یا مجرم را ببندند.۲. (صفت مفعولی) [مجاز] مقید؛ گرفتار.۳. (صفت مفعولی) [مجاز] کسی که به کاری یا شخصی علاقهمند باشد.۴. [قدیمی] بَخو؛ قید.⟨ پابند شدن: (مصدر لازم)۱. مقید شدن؛ گرفتار شدن.۲. [مجاز] عاشق شدن.
پابندrail fastener, fastener, rail clipواژههای مصوب فرهنگستانابزاری فنری برای محکم کردن پایۀ ریل بر روی زینچه یا ریلبند
پیچ پابندscrew spikeواژههای مصوب فرهنگستانقطعهفلز پیچمانندی که بهجز بخش گلویی، بقیۀ طول آن دارای رِزوه است و برای اتصال ریل یا زینچه به ریلبند به کار میرود