آییننامۀ بینالمللی امنیت کشتیها و تسهیلات بندریinternational ship and port facility codeواژههای مصوب فرهنگستانآییننامهای که سازمان بینالمللی دریانوردی برای تأمین و ارتقای امنیت کشتیها و تسهیلات بندری تدوین کرده و لازمالاجراست اختـ . آییننامۀ باکوب ISPS code
عین انیلغتنامه دهخداعین انی . [ع َ ن ِ اُ نا ] (اِخ ) موضعی است . (از منتهی الارب ). وظاهراً همان «عین انا» است . رجوع به عین انا شود.
عان عانلغتنامه دهخداعان عان . (اِ صوت ) حکایت صوت خر. عرعر. نهیق : بترنم هجای من خوانی سرد و ناخوش بود ترنم خرچو به عان عان رسی فرومانی ای مه عان عان خر نه عم عم خر [ کذا ]سوزنی .
مرحلۀ چانهزنیbargaining stageواژههای مصوب فرهنگستانسومین مرحله از پنج مرحلۀ فرایند مرگ که در آن فردِ روبهمرگ برای عقب انداختن پایان زندگی، به چانه زدن در معامله با خدا یا تقدیر میپردازد
آبنایخلغتنامه دهخداآبنایخ . [ ] (اِخ ) لقب قطلغبن پهلوان ، از امرای دولت سلجوقیه . و او در زمان خوارزمشاه امیرالامراء و در حمله ٔ مغول امیر بخارا بوده است ، پس از استیلای مغول بر بخارا بخراسان و از آنجا به ری رفت و بپسر خوارزمشاه تیرشاه التجا برد و تا پایان زندگی بدانجا بود.
داوودیلغتنامه دهخداداوودی . (اِخ ) محمدبن عبدالحی بن رجب الداودی از دانشمندان دمشق است و هم بدانجا متولد شده و از فضلای آنجا دانش آموخته . او راست : «حاشیة علی شرح المنهج » و «حاشیة علی بن عقیل علی الالفیة در نحو). در پایان زندگی نابینا گشت و به دمشق درگذشت (1168</spa
پایانفرهنگ فارسی عمید۱. نقطه یا لحظۀ اتمام چیزی؛ نهایت؛ انتها.۲. بخش آخری هرچیز.۳. [قدیمی] بخش پایینی هر چیز: ◻︎ سخن نیز نشنید و نامه نخواند / مرا پیش تختش به پایان نشاند (فردوسی: ۲/۳۴۱).
پایانلغتنامه دهخداپایان . (اِ) آخر و انتها و نهایت و کرانه ٔ هرچیز. (برهان ). غایت .کران . اَمَد. اَجَل . عاقبت . فرجام . قُصاری . (دهار).سرانجام . انجام . مُدیه . مُدی . منتهی . تَک . تَه . قعر. خاتمه . اختتام . ختم . غِب ّ. مَغبّه . (منتهی الارب ). آخر کار. عاقبت کار. پایان کار. پس کار <span
پایاندیکشنری فارسی به انگلیسیbreakup, close, closure, completion, conclusion, end, ending, expiration, expiry, extremity, finis, finish, issue, kibosh, last , period, stop, surcease, tag, tail end, terminal, termination, terminus, windup, wrap-up
درازپایانلغتنامه دهخدادرازپایان . [ دِ ] (اِ مرکب ) ج ِ درازپا. از حیوانات آنکه پای طویل دارد، چون : اسب و اشتر و استر. مقابل کوتاه پایان ، چون : گوسفند و بز. و رجوع به درازپا شود.
دوپایانلغتنامه دهخدادوپایان . [ دُ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح جانورشناسی ) جانورانی که دو پا دارند. (از لغات مصوب فرهنگستان ).
پوپایانلغتنامه دهخداپوپایان . [ پ ُ ] (اِخ ) شهری در کلمبیا، کرسی ایالت کوکا (آمریکای جنوبی ) نزدیک ریومولینو ، در 370 هزارگزی جنوب غربی بوگوته و در ارتفاع 1666 گز از سطح دریا در نزدیکی دو کوه آتش فشان در محلی بسیار شاعرانه جای
چوپایانلغتنامه دهخداچوپایان . (اِخ ) از مزارع میان ولایت مشهد مقدس است . در هشت فرسخی شهر واقع است . بیست خانوار سکنه دارد. از آب رودخانه ٔ کشف رود مشروب میشودو هوایش معتدل می باشد. (مرآت البلدان ج 4 ص 276).