پایین آمدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت یین آمدن، پایین افتادن، غرقشدن، ارتفاع کم کردن، فرود آمدن، برزمین نشستن، پیاده شدن غروب کردن باریدن، فرودآمدن یا فرود آوردن چیزی بهطور مداوم زوال یافتن نشست کردن، فرورفتن افت کردن، کاسته شدن، کاهش یافتن فرو-
عیان آمدنلغتنامه دهخداعیان آمدن . [ م َدَ ] (مص مرکب ) آشکار شدن . هویدا گشتن : چندان بمان که ماه نو آید عیان ز شرق وز سوی غرب شمس تلالا برافکند.خاقانی .
پایین آمدنفرهنگ فارسی معین(مَ دَ) (مص ل .) 1 - به زیر آمدن . 2 - فروریختن سقف . 3 - ارزان شدن ، کاهش قیمت .
پایین آمدنفرهنگ فارسی معین(مَ دَ) (مص ل .) 1 - به زیر آمدن . 2 - فروریختن سقف . 3 - ارزان شدن ، کاهش قیمت .