پرواسیدهلغتنامه دهخداپرواسیده . [ پ َرْ دَ / دِ ] (ن مف ) پرماسیده . بدست مالیده . لمس شده بجهت تمییز درشتی و نرمی : هر که پرواسیده آن اندام رادر کف خود دیده سیم خام را. شهره ٔ آفاق .|| پرداخته .فراغ ی
ولغتنامه دهخداو. (حرف ) حرف بیست و ششم از حروف هجاء عرب و سی ام از الفبای فارسی و ششم از الفبای ابجدی و نام آن «واو» است و در حساب جُمّل آن را به شش دارند. در تجوید واو از حروف مصمته است . رجوع به مصمته شود. و نیز از حروف یرملون محسوب است . رجوع به یرملون شود. و نیز از حروف هوائیه و جوفیه