پریرولغتنامه دهخداپریرو. [ پ َ ] (ص مرکب ) پریروی . که روی چون پری دارد. پریچهر. پریچهره . پری رخ . خوبرو. زیبارو : ز هر شهری سپهداری و شاهی ز هر مرزی پریروئی و ماهی . فخرالدین اسعد (ویس و رامین ).پریرو تاب مستوری نداردچو دربندی
چرچرولغتنامه دهخداچرچرو. [ چ ِ چ ِ ] (اِخ ) دهی ازدهستان یافت بخش هوراند شهرستان اهر که در 30هزارگزی جنوب خاوری هوراند و 32هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبرواقع است . کوهستانی و معتدل است و 30 تن سک
پررولغتنامه دهخداپررو. [ پ ُ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ، بی شرم . سمج . بسیار بی شرم . سخت روی . دریده . وَقیح . وَقاح . سِترگ . شوخ . بی حیا. مقابل کم رو، محجوب ، خجل . شرمگین . شرمناک .- امثال : من کمرو بچه های محله پررو .رجوع به
پریروزلغتنامه دهخداپریروز. [ پ َ ](ق مرکب ) پریر. یک روز پیش از دیروز. روز پیش از روز گذشته . روز قبل از دی . روز پیش . اوّل مِن اَمس .
پریرویلغتنامه دهخداپریروی . [ پ َ ] (ص مرکب ) پریرو. که روی چون پری دارد. پریچهر. پریچهره . پری رخ . خوبرو. زیبارو : پریروی دندان بلب برنهادمکن گفت از این گونه بر شاه یاد. فردوسی .ده اسب گرانمایه با تاج زرپریروی ده با کلاه و کمر.
پریرخسارفرهنگ مترادف و متضادپریچهر، پریچهره، پریرخ، پریرو، پریمنظر، جمیل، خوبرو، خوشگل، زهرهجبین، زیبا، قشنگ، مهجبین ≠ زشترو
پریروزلغتنامه دهخداپریروز. [ پ َ ](ق مرکب ) پریر. یک روز پیش از دیروز. روز پیش از روز گذشته . روز قبل از دی . روز پیش . اوّل مِن اَمس .
پریرویلغتنامه دهخداپریروی . [ پ َ ] (ص مرکب ) پریرو. که روی چون پری دارد. پریچهر. پریچهره . پری رخ . خوبرو. زیبارو : پریروی دندان بلب برنهادمکن گفت از این گونه بر شاه یاد. فردوسی .ده اسب گرانمایه با تاج زرپریروی ده با کلاه و کمر.