پنادلغتنامه دهخداپناد. [ پ َ ] (اِ) بمعنی هوا باشد و آن کره ای است از عناصر اربعه که احاطه ٔ آب و زمین کرده است . (برهان قاطع). یکی از چهار آخشیج . رجوع به هوا شود.
ابعاد نهاییfinished size, neat size, finished measure, net measure, net size, target sizeواژههای مصوب فرهنگستانابعاد چوب پس از ماشینکاری
لقمهمرغchicken nuggetواژههای مصوب فرهنگستانفراوردۀ آغشته به پودر نان که از گوشت مرغ استخوانزداییشده تهیه میشود
نیاز احساسشدهperceived needواژههای مصوب فرهنگستاننیازی که برای سلامت و راحتی و آسایش از طرف استفادهکنندگان یا ارائهکنندگان سلامت احساس میشود
نیاز اطلاعاتیinformation needواژههای مصوب فرهنگستانناآگاهی یک شخص در پاسخ به پرسشی خاص که به کاوش برای پاسخیابی منجر میشود
پنادهلغتنامه دهخداپناده . [ پ َدِه ْ ] (اِخ ) مخفف پناه ده . از بخش های گرگان است که پیشتر قان یوخمز نامیده میشد. (از لغات فرهنگستان ).
جودیکشنری عربی به فارسیپناد , کره ء هوا , جو , واحد فشار هوا , فضاي اطراف هر جسمي (مثل فضاي الکتريکي ومغناطيسي)
دملغتنامه دهخدادم . [ دَ ] (اِ) نفس . (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث ) (لغت محلی شوشتر، خطی ) (دهار) (منتهی الارب ). نفس و هوایی که به واسطه ٔ حرکات آلات تنفس در شش داخل می شود و از آن خارج می گردد. (از ناظم الاطباء). به معنی نفس است و سراب و دلنواز و روح بخش و جان پرور از صفات ، و دود از تشیبهات
پنادهلغتنامه دهخداپناده . [ پ َدِه ْ ] (اِخ ) مخفف پناه ده . از بخش های گرگان است که پیشتر قان یوخمز نامیده میشد. (از لغات فرهنگستان ).