پنجول زدنلغتنامه دهخداپنجول زدن . [ پ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول زنان و کودکان ، با ناخن های دست خراشیدن یا ریش کردن روی یا تن کسی را. با نوک ناخن ها خستن خواستن : گربه پنجول زد.
نزوللغتنامه دهخدانزول . [ ن ُ ] (ع مص ) فرودآمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از زوزنی ). پائین آمدن . (از ناظم الاطباء). انحدار. (از اقرب الموارد) (از المنجد). ضد صعود. (ناظم الاطباء). از بالا به پائین فرودآمدن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). فروشدن
پنجوللغتنامه دهخداپنجول . [ پ َ ] (اِ) در تداول کودکان و زنان ، صورتی از پنجه با ناخنهای تیز و دراز.
scrapingدیکشنری انگلیسی به فارسیخراش دادن، تراشیدن، پنجول زدن، خاراندن، پاک کردن، زدودن، خراشیدن، خراشاندن، خست کردن، ستردن، با ناخن و جنگال خراشیدن
scrapedدیکشنری انگلیسی به فارسیخراب شده، تراشیدن، پنجول زدن، خاراندن، پاک کردن، زدودن، خراشیدن، خراشاندن، خست کردن، ستردن، با ناخن و جنگال خراشیدن
ورطةدیکشنری عربی به فارسیپنجول زدن , با ناخن و جنگال خراشيدن , خاراندن , پاک کردن , زدودن , باکهنه ياچيزي ساييدن يا پاک کردن , تراشيدن , خراشيدن , خراش , اثر خراش , گير , گرفتاري
scrapesدیکشنری انگلیسی به فارسیخراشها، خراش، خراشیدگی، اثر خراش، گیر، گرفتاری، تراشیدن، پنجول زدن، خاراندن، پاک کردن، زدودن، خراشیدن، خراشاندن، خست کردن، ستردن، با ناخن و جنگال خراشیدن
پنجوللغتنامه دهخداپنجول . [ پ َ ] (اِ) در تداول کودکان و زنان ، صورتی از پنجه با ناخنهای تیز و دراز.
پنجولفرهنگ فارسی معین(پَ) (اِمر.) ناخن دست انسان یا پنجة برخی از حیوانات مانند گربه ، پلنگ و مانند آن .
پنجوللغتنامه دهخداپنجول . [ پ َ ] (اِ) در تداول کودکان و زنان ، صورتی از پنجه با ناخنهای تیز و دراز.
پنجولفرهنگ فارسی معین(پَ) (اِمر.) ناخن دست انسان یا پنجة برخی از حیوانات مانند گربه ، پلنگ و مانند آن .