پنج و چهارلغتنامه دهخداپنج و چهار. [ پ َ ج ُ چ َ ] (اِ مرکب ) کنایه از نه فلک یا پنج حواس و چهارطبع. (غیاث اللغات ).
پنج و شش و هفت و چهارلغتنامه دهخداپنج و شش و هفت و چهار. [ پ َ ج ُ ش َ / ش ِ ش ُ هََ ت ُ چ َ ] (اِ مرکب ) کنایه از پنج حس و شش جهت و هفت کوکب و چهارطبع باشد.
خاموشسازی تهپاریtelomeric silencing, telomeric position effectواژههای مصوب فرهنگستانمنع رونویسی ژنهای دِنای مجاور تهپار توسط تهپار
پاره پارلغتنامه دهخداپاره پار. [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) رجوع به پاره پاره شود.- پاره پار شدن ؛ پاره پاره شدن : فراوان بگشتند در کارزارهمان تیغ با گرزشد پاره پار. فردوسی .- <sp