پنهان ماندنلغتنامه دهخداپنهان ماندن . [ پ َ / پ ِ دَ ] (مص مرکب ) مستور، پوشیده ، مخفی ماندن : چنان کنید که مرگ من امشب و فردا پنهان ماند. (تاریخ بیهقی ص 356).- امثال : <span
اسم ناشماراmass noun, non-count noun, uncountable nounواژههای مصوب فرهنگستاناسمی دال بر پدیدۀ غیرقابلشمارشی که معمولاً جمع بسته نمیشود
اسم شماراcount noun, countable nounواژههای مصوب فرهنگستاناسمی دال بر پدیدۀ قابلشمارشی که جمع بسته میشود
اسمnounواژههای مصوب فرهنگستانیکی از انواع کلمه دال بر فرد یا شیء یا عمل و وضعیت، با قابلیتهایی مانند جمع بسته شدن و توصیف شدن با صفت و قرار گرفتن در جایگاه فاعل یا مفعول
اسم جمعcollective nounواژههای مصوب فرهنگستاناسمی با صورت مفرد که بر گروهی از افراد یا اشیا و غیره دلالت میکند
پدیدۀ کوه یخiceberg phenomenonواژههای مصوب فرهنگستانپنهان ماندن بخش اعظم ابعاد یک بیماری به علت کمتوجهی یا عدم تشخیص درست یا امتناع از اطلاعرسانی
خوعلهلغتنامه دهخداخوعله . [ خ َ ع َ ل َ ] (ع مص ) پنهان ماندن از تهمت . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
اثر پوششmasking effectواژههای مصوب فرهنگستاناثر حاصل از چیرگی مقاومتویژة لایة بسیار رسانای نزدیک سطح که موجب پنهان ماندن تغییرهای مقاومتویژة لایههای عمیقتر میشود
خمرلغتنامه دهخداخمر. [ خ َ م َ ] (ع مص ) پنهان شدن . منه : خمر عنی خمراً؛ پنهان شد از من . || پنهان ماندن خبر. (منتهی الارب ) (ازلسان العرب ) (از تاج العروس ). منه : خمر الخبر عنی .
شب نامهلغتنامه دهخداشب نامه . [ ش َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه که در شب نویسند. نامه که نویسند و در شب منتشر سازند. اختفاء و پنهان ماندن نویسنده و نشرکننده را. || نوشته ٔ بی امضا شبیه به روزنامه در خدمت یا بیان حال کسی که شبها در خانه ها اندازند. (فرهنگ نظام ).
پنهانلغتنامه دهخداپنهان . [ پ َ / پ ِ ] (ص ، ق ) مخفی . پوشیده . راز. نهان . خافی . خافیة.خفاء.خفی ّ. مُدَغمر. خفوة. دفینة. مستور. باطن . نهفته . دفین . مدفون . مُدَخِمس . (منتهی الارب ). مَخبوّ. مُختفی . نامرئی . متواری . مکتوم . کتیم . در خِفاء. در خُفیه . د
پنهانفرهنگ فارسی عمیدناپیدا؛ پوشیده؛ نهفته؛ مخفی: ◻︎ گناه کردن پنهان بِه از عبادت فاش / اگر خدایپرستی هواپرست مباش (سعدی۲: ۴۶۳).⟨ پنهان داشتن: (مصدر متعدی) = ⟨ پنهان کردن⟨ پنهان ساختن: (مصدر متعدی) = ⟨ پنهان کردن⟨ پنهان شدن: (مصدر لازم) نهان گشتن؛ نهفته شدن؛ مخفی شدن: ◻︎ مور و
پنهاندیکشنری فارسی به انگلیسیarcane, blind, close , covert, dark, doggo, hidden, latent, occult, secluded, secret, slinky, snug, stealthy, subterranean, veiled
پیدا و پنهانلغتنامه دهخداپیدا و پنهان . [ پ َ / پ ِ وُ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) نهان و آشکار.- پیدا و پنهان شدن ؛مخفی و آشکار گشتن : بپیدا و پنهان شدن گرد شهرز هرچ آرزو داشت ب
پنهانلغتنامه دهخداپنهان . [ پ َ / پ ِ ] (ص ، ق ) مخفی . پوشیده . راز. نهان . خافی . خافیة.خفاء.خفی ّ. مُدَغمر. خفوة. دفینة. مستور. باطن . نهفته . دفین . مدفون . مُدَخِمس . (منتهی الارب ). مَخبوّ. مُختفی . نامرئی . متواری . مکتوم . کتیم . در خِفاء. در خُفیه . د
پنهانفرهنگ فارسی عمیدناپیدا؛ پوشیده؛ نهفته؛ مخفی: ◻︎ گناه کردن پنهان بِه از عبادت فاش / اگر خدایپرستی هواپرست مباش (سعدی۲: ۴۶۳).⟨ پنهان داشتن: (مصدر متعدی) = ⟨ پنهان کردن⟨ پنهان ساختن: (مصدر متعدی) = ⟨ پنهان کردن⟨ پنهان شدن: (مصدر لازم) نهان گشتن؛ نهفته شدن؛ مخفی شدن: ◻︎ مور و
برفپاککن پنهانhidden wiper, hideaway wiperواژههای مصوب فرهنگستانبرفپاککنی که در حالت غیرفعال در جایی قرار میگیرد که دیده نمیشود
بیکاری پنهانdisguised unemployment,hidden unemploymentواژههای مصوب فرهنگستانبیکاری بخشی از نیروی کار که در محیط کار از ظرفیت کامل آنها استفاده نمیشود، اما در آمار رسمی بیکاری محاسبه نمیشوند؛ این بیکاری شامل سه دسته از افراد است: 1. کسانی که در سطح پایینتری از قابلیتهای خود کار میکنند 2. کسانی که موقعیت شغلی آنها بهرهوری ناچیزی دارد 3. گروهی که درحالحاضر در جستوجوی ک