پوشتلغتنامه دهخداپوشت . (اِخ ) ده کوچکی از دهستان باهو کلات بخش دیار دشتیاری شهرستان چاه بهار، واقع در 58 هزارگزی جنوب دشتیاری . کنار دریای عمان . دارای 40 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8</s
پوشتفرهنگ فارسی معین(پُ ش ِ) (اِ.) دستمال ظریفی که بعضی در جیب کوچک سمت چپ بالای کت قرار دهند، جیب کوچک .
پوست بر پوستلغتنامه دهخداپوست بر پوست . [ ب َ ] (ص مرکب ) تهی و بیمغز و پوچ : آنکه چون پسته دیدمش همه مغزپوست بر پوست بود همچو پیاز.(گلستان ).
توش و پوشتلغتنامه دهخداتوش و پوشت . [ ش ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) قدرت و توانائی و شوکت و جلال . (ناظم الاطباء).
کشلغتنامه دهخداکش . [ ک َ ] (اِخ ) نام شهری است از ماوراءالنهر نزدیک به نخشب و مشهور به سبز. گویند حکیم بن عطا که به مقنع اشتهار دارد مدت دو ماه هر شب ماهی از چاه سیام که در نواحی آن شهر است بیرون می آورد که چهار فرسخ در چهار فرسخ پرتو می انداخت . (برهان ). نام شهری است از ماوراءالنهر نزدیک
توش و پوشتلغتنامه دهخداتوش و پوشت . [ ش ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) قدرت و توانائی و شوکت و جلال . (ناظم الاطباء).