پولالغتنامه دهخداپولا. [پ ُ] (اِخ ) اسکله و شهر مستحکم در خطه ٔ ایستریا از اطریش ، واقع در 110 هزارگزی جنوبی تریست ، در ساحل دریای آدریاتیک . دارای 25175 تن سکنه و لنگرگاه نظامی زیبا و صید ماهی و استحکامات و مرکز نیروی دریائی
باد درّهvalley windواژههای مصوب فرهنگستانبادی که در هوای صاف در امتداد محور درّه، رو به بالا میوزد و مؤلفۀ روزهنگام سامانههای باد کوه ـ درّه است متـ . نسیم درّه valley breeze
پولادمخلبلغتنامه دهخداپولادمخلب . [ م ِ ل َ ] (ص مرکب ) که مخلب و چنگال از پولاددارد. که مخلبی قوی دارد. پولادچنگ . فولادین چنگال .
پولادلغتنامه دهخداپولاد. (اِخ ) ابن شادی بیک .از فرزندان جوجی خان بن چنگیزخان (بیست و ششمین ) حاکم دشت قبچاق . (حبیب السیر چ خیام . تهران ج 3 ص 76).
پولادوندلغتنامه دهخداپولادوند. [ وَ ] (اِخ ) تیره ای از طائفه ٔ چهار لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76). دارای شعب هیودی ، سالاروند، خانه جمالی ، خانه قائدی ، گراوند.
پولابلغتنامه دهخداپولاب . (اِ) بمعنی حس باشد. (برهان قاطع). و ظاهراً پولاب و پولابی هر دو مجعول باشد.
پولابیلغتنامه دهخداپولابی . (ص نسبی ) منسوب به پولاب . حسی باشد یعنی آنچه بحس و نظر درآید. (برهان ). و رجوع به پولاب شود.
پولادمخلبلغتنامه دهخداپولادمخلب . [ م ِ ل َ ] (ص مرکب ) که مخلب و چنگال از پولاددارد. که مخلبی قوی دارد. پولادچنگ . فولادین چنگال .
پولادلغتنامه دهخداپولاد. (اِخ ) ابن شادی بیک .از فرزندان جوجی خان بن چنگیزخان (بیست و ششمین ) حاکم دشت قبچاق . (حبیب السیر چ خیام . تهران ج 3 ص 76).
پولاد کانیلغتنامه دهخداپولاد کانی . [ دِ ] (ترکیب وصفی ) فولاد معدنی . شاپورکان . شابرقان . ذکر. اسطام .
پولادوندلغتنامه دهخداپولادوند. [ وَ ] (اِخ ) تیره ای از طائفه ٔ چهار لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76). دارای شعب هیودی ، سالاروند، خانه جمالی ، خانه قائدی ، گراوند.
پولابلغتنامه دهخداپولاب . (اِ) بمعنی حس باشد. (برهان قاطع). و ظاهراً پولاب و پولابی هر دو مجعول باشد.