پوسته پوسته شدنلغتنامه دهخداپوسته پوسته شدن . [ ت َ ت َ / ت ِ ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) صورت پوستکها گرفتن . به ورقه های نازک مبدل شدن .
رگة پوستهپوستهcrustified veinواژههای مصوب فرهنگستانرگهای که کانیهای پُرکنندة آن بهصورت لایهلایه بر روی سنگ دیواره نهشته میشوند
پیوستهلغتنامه دهخداپیوسته . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) متصل . ملصق . بهم بسته . بلافصل . بی فاصله ٔ مکانی . پیوندکرده شده . موصول . مرصوص . مربوط. ملتصق . بیکدیگر دوسیده . ملحق . لاحق . ملحق شده :</span
پیوستهcoherent 1واژههای مصوب فرهنگستان[زبانشناسی] دارای پیوستگی [زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی الحاقی که در آن قطعات همسان گیاه بهطور سطحی به یکدیگر متصلاند و بهسادگی از هم جدا میشوند
پیوستهبرچهsyncarpousواژههای مصوب فرهنگستانویژگی مادگی یا تخمدانی مرکب که برچههای آن دستکم در قاعده به یکدیگر جوش خوردهاند
پیوستهبساکsyngenesiousواژههای مصوب فرهنگستانویژگی پرچمهایی که بساکهایشان به هم جوش خوردهاند اما میلههایشان از هم جدا هستند
تابع نیمپیوستهsemicontinuous functionواژههای مصوب فرهنگستانتابعی که تقریباً همهجا پیوسته است و در نقاطی که پیوسته نیست، یا نیمپیوستۀ بالایی است یا نیمپیوستۀ پایینی
همسانریختیhomeomorphismواژههای مصوب فرهنگستانتناظری یکبهیک و پیوسته بین دو فضای توپولوژیکی که وارون آن هم پیوسته باشد