دَرنِشینhatch-rest bar, ledge bar, hatch-rest section, hatch bearer, hatch-ledge bar, hatch zeeواژههای مصوب فرهنگستاننبشی فلزی به شکل Z که بهعنوان پایة نگهدارندة درِ انبار، دورتادور دهانة آن نصب میشود
پایة تیرک دهانهhatch carrier, hatch socket, beam socket, hatch beam shoeواژههای مصوب فرهنگستانهریک از پایههای دو طرف انبار که تیرکهای دهانه را نگه میدارد
دریچة ورودیbooby hatch, companion hatchواژههای مصوب فرهنگستاندهانة ورودی کوچکی برای تردد از عرشة آزاد در کشتی یا انبار بدون باز کردن درِ انبار
دیرک دهانهhatch derrick, hatch boomواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دیرک برای جابهجایی بار که بر دهانة انبار نصب میشود
دهانة انبارhatchway, hatch 1, hatch openingواژههای مصوب فرهنگستاندهانهای عموماً چهارگوش در عرشة اصلی کشتی برای دسترسی به بخشهای پایینی کشتی متـ . دهانه ۳
پخجلغتنامه دهخداپخج . [ پ َ ] (ص ) پهن . پخش . پخچ . پخ : چیزی که بر زمین پهن شده باشد. (اوبهی ) : بینیی پخج بود و روئی زشت چشمی از آتش و رخی ز انگشت . سنائی .ز زیر گرز تو دانی که چون جهد دشمن بچهره زرد و بتن پخج گشته چون دینا
خبزدوفرهنگ فارسی عمید= جُعَل: ◻︎ آن روی و ریش پُرگه و پُربلغم و خدو / همچون خبزدوی که کنی زیر پای پخج (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۷۹)
بخجلغتنامه دهخدابخج . [ ب َ ] (ص ) چیزی را گویند که بر زمین پهن شده باشد. (فرهنگ خطی ). و ظاهراً صورتی است از پخش . بخچ . پخج . (در تداول عامه ٔ خراسان ) : اگر بر سر مرد زد در نبردسر وقامتش بر زمین بخج کرد.عنصری .
شهریدهلغتنامه دهخداشهریده . [ ش َ دَ/ دِ ] (ن مف ) شهلیده . (جهانگیری ). پراکنده و پریشان شده و از هم پاشیده . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شَلهیده (در تداول اهالی خراسان ). || پخج و پهن گردیده . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).