لغتنامه دهخدا
بروجرد. [ ب ُ ج ِ ] (اِخ ) وروجرد. وروگرد. ولوگرد. بروگرد . شهرکیست خرم [ از جبال ] و بانعمت ، و از وی زعفران و میوه ٔ نیک خیزد. (حدود العالم ، ذیل بروگرد). شهری است بین همدان و کرج ، اول قریه ای بود بعد بزرگ شد. (از مراصدالاطلاع ). لقب این شهر دارالسرور بوده است . (یادداشت د