پیشخور کردنلغتنامه دهخداپیشخور کردن . [ خوَرْ / خُرْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیش خوردن . پیشخورد کردن . رجوع به پیشخورد شود.
صخورلغتنامه دهخداصخور. [ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ صخرة. (منتهی الارب ) : همه بر آن منکر شدند و اتفاق کردند که شهادات صخور همه افک و زور است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 353).
پیشخورد کردنلغتنامه دهخداپیشخورد کردن . [ خوَرْدْ / خُرْدْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیش خوردن . رجوع به پیشخور کردن و رجوع به پیشخور شود.
پیش خوردنلغتنامه دهخداپیش خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) خوردن قبل از موعد مقرر. || پیشخور کردن .- امثال :امیدبه از پیش خوردن است .
قوشجهلغتنامه دهخداقوشجه . [ ق ُ ج َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پیشخور بخش رزن شهرستان همدان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
زرقلغتنامه دهخدازرق . [ زَ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان پیشخور است که در بخش رزن شهرستان همدان واقع است و 236 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
مبارکینلغتنامه دهخدامبارکین . [ م ُ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان پیشخور است که در بخش رزن شهرستان همدان واقع است و 132 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
رضاباغیلغتنامه دهخدارضاباغی . [ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان پیشخور بخش رزن شهرستان همدان . سکنه 131 تن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات دیم . صنایع دستی زنان قالیبافی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).