پیمان نمودنلغتنامه دهخداپیمان نمودن . [ پ َ / پ ِ مان ْ، ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) عهد بستن دو تن با هم . معاهده کردن . معاهدة. تسجیل . عهد. استعهاد. عهن . معاقدة. تعاقد؛ همدیگر عهد و پیمان نم
فراکِشَند مِهین میانگینmean high-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فراکِشَندها در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
فروکِشَند مِهین میانگینmean low-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فروکِشَندها در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
فروکِشَند فروتر مِهین میانگینmean lower low-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فروکِشَندهای فروتر در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
مان مهانلغتنامه دهخدامان مهان . [ ] (اِخ ) اول ممجان که امروز قصبه ٔ قم است و نام آن مان مهان بوده است یعنی منازل کبار و اشراف . جمکران . (تاریخ قم ص 60).
نفربهنفرman-to-man, man-for-man, man-on-manواژههای مصوب فرهنگستانویژگی نوعی راهکار دفاعی در ورزشهای تیمی که در آن هر بازیکن باید در برابر بازیکنی معین از تیم مقابل به دفاع بپردازد
اعتهادلغتنامه دهخدااعتهاد. [اِ ت ِ ] (ع مص ) تیمار داشتن . || با کسی از سر نو پیمان نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تناحبلغتنامه دهخداتناحب . [ ت َ ح ُ ] (ع مص ) باهم پیمان نمودن و وعده نهادن تا وقتی در قتال و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
املاهلغتنامه دهخدااملاه . [ اِ ] (ع مص ) بهانه کردن و عذر آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عذر آوردن و مبالغه کردن در آن . (از اقرب الموارد). || پیمان نمودن و مبالغه کردن در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
معاهدةلغتنامه دهخدامعاهدة. [ م ُ هََ دَ ] (ع مص ) با یکدیگر عهد کردن . (ترجمان القرآن ). با کسی عهد کردن . (تاج المصادر بیهقی ). پیمان نمودن با کسی و سوگند خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معاهده شود. || تیمار داشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم
امهلغتنامه دهخداامه . [ اَم ْه ْ ] (ع مص ) پیمان کردن . (از شرح قاموس ). عهد کردن و پیمان نمودن . (از منتهی الارب ). امه الرجل امهاً (از باب نصر)؛ عهد کرد و پیمان نمود آن مرد. (ناظم الاطباء). || اُمِه َ الرجل (بطور مجهول )؛بی عقل گردید آن مرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
پیمانلغتنامه دهخداپیمان . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) از پهلوی پَتْمان و اوستائی پَتی مان َ بمعنی پیمودن و اندازه گرفتن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). عهد. (منتهی الارب ) (برهان ). قرارداد و معاهده و عهد. (فرهنگ نظام ). ال [ اِ ل ل ]؛ حلف . میثاق . (تفلیسی ) (دهار). ش
پیمانفرهنگ فارسی عمیدقولوقراری که کسی با کس دیگر بگذارد که بر طبق آن عمل کند؛ شرط.۲. قرارداد.۳. [قدیمی] عهد؛ بیعت.⟨ پیمان بستن: (مصدر لازم) عهد بستن و قولوقرار گذاشتن برای انجام دادن کاری.⟨ پیمان ساختن: (مصدر لازم) [قدیمی] = ⟨ پیمان بستن⟨ پیمان کردن: (مصدر لازم) [قدیمی
پیماندیکشنری فارسی به انگلیسیalliance, bonds, compact, concordat, contract, convention, covenant, pact, pledge, promise, seal, treaty, vow, word
راست پیمانلغتنامه دهخداراست پیمان . [ پ َ /پ ِ ] (ص مرکب ) که پیمان راست دارد. که بر پیمان و عهد استوار است . که به وعده ٔ خود براستی عمل کند. کسی که پای بند عهد و پیمان است . رجوع به راست عهد شود.
درست پیمانلغتنامه دهخدادرست پیمان . [ دُ رُ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) استوار عهد. که پیمان و عهد محکم دارد. کسی که از عهد و پیمان خود نگاهداری می کند. (ناظم الاطباء). صادق الوعد. صادق الوعده : شاه مسعود کاختر مسعوددر مرادش درست پیمان باد
دست پیمانلغتنامه دهخدادست پیمان . [ دَ پ َ / پ ِ ] (اِ مرکب ) اسبابی را گویند که داماد به خانه ٔ عروس میفرستد. (برهان ). آنچه از نقد و جنس و زیور قبل از مزاوجت به عروس دهند و مهر معجل و کابین و اسباب دامادی . (غیاث ). آنچه از نقد و جنس و زیور قبل از مزاوجت به عروس
پیمانلغتنامه دهخداپیمان . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) از پهلوی پَتْمان و اوستائی پَتی مان َ بمعنی پیمودن و اندازه گرفتن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). عهد. (منتهی الارب ) (برهان ). قرارداد و معاهده و عهد. (فرهنگ نظام ). ال [ اِ ل ل ]؛ حلف . میثاق . (تفلیسی ) (دهار). ش
سخت پیمانلغتنامه دهخداسخت پیمان . [ س َ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) آنکه در پیمان خود وفادار باشد. با وفا. عهد ناشکن : سخت پیمان بود در دین . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310).دوستان سخت پیمان را ز دشمن باک نیست <br