واگنک پشتِ کارpush carواژههای مصوب فرهنگستانواگن کاری چهارچرخهای برای حمل افراد و مصالح سنگین که میتوان آن را هل داد یا با موتور به حرکت درآورد
فرغون پشتکارtrack dolly, rail dolly, pony carواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای متشکل از چرخ ـ محور با لبه و کفی شبیه به فرغون برای حمل مصالح خط بهصورت دستی در مسافتهای کوتاه
کار و کاچارلغتنامه دهخداکار و کاچار. [ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کار و لوازم آن . کار و اسباب کار : تا میان بسته اند پیش امیردر تک و تاز کار و کاچارند. ناصرخسرو (دیوان ص 128).رجوع به کار و رجوع به کاچا
چیربخت گشتنلغتنامه دهخداچیربخت گشتن . [ ب َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) پیروزبخت شدن . خوشبخت شدن . پیروز شدن . غالب و فاتح آمدن : سه روز این چنین بود پیکار سخت نگشت از دلیران یکی چیربخت .اسدی (گرشاسب نامه ).
مجادلةلغتنامه دهخدامجادلة. [ م ُ دَ ل َ ] (ع مص ) با کسی واکاویدن در خصومت . (زوزنی ). پیکار سخت کردن با یکدیگر. (تاج المصادر بیهقی ). با کسی پیکار کردن . (ترجمان القرآن ). جدال . خصومت کردن با کسی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مخاصمه ٔ شدید کردن با کسی و منه قول القرآن ) <s
اهزعلغتنامه دهخدااهزع . [ اَ زَ ] (ع ص ، اِ) پسین تیر که در کیش ماند، ردی باشد یا جید. یا آن بهترین تیرها باشد که جهت شداید و پیکار سخت نگاه دارند، یا ردی تر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آخر تیر که در جعبه بماند. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). || بمعنی کسی : یقال ما فی الدار اهزع (
پسینلغتنامه دهخداپسین . [ پ َ ] (ص نسبی ) (خلاف نخستین و پیشین ) بازپسین . واپسین اخیر. آخرین . مُؤخر. آخرة. اُخری . آخر. متأخر : نخستین فطرت پسین شمارتوئی خویشتن را ببازی مدار. فردوسی .ندانم که دیدار باشد جز این یک امشب بکوش
پیکارلغتنامه دهخداپیکار. [ پ َ / پ ِ ] (اِ مرکب ) (از اوستائی «پئیتی کار» و پهلوی پتکار) پیگار. جنگ . (لغت نامه ٔ اسدی ). رزم . نبرد. حرب . محاربه . خصومت . جدل . (مجمل اللغه ). جدال . (برهان ) (مجمل اللغه ). مجادله . مأج . کشمکش . مرن . مریة. (منتهی الارب ).
پیکارلغتنامه دهخداپیکار. [ پ َ / پ ِ ] (اِ مرکب ) (از اوستائی «پئیتی کار» و پهلوی پتکار) پیگار. جنگ . (لغت نامه ٔ اسدی ). رزم . نبرد. حرب . محاربه . خصومت . جدل . (مجمل اللغه ). جدال . (برهان ) (مجمل اللغه ). مجادله . مأج . کشمکش . مرن . مریة. (منتهی الارب ).
پیکارفرهنگ فارسی عمیدجنگ؛ نبرد؛ رزم: ◻︎ دو عاقل را نباشد کین و پیکار / نه دانایی ستیزد با سبکسار (سعدی: ۱۲۹).
پیکارلغتنامه دهخداپیکار. [ پ َ / پ ِ ] (اِ مرکب ) (از اوستائی «پئیتی کار» و پهلوی پتکار) پیگار. جنگ . (لغت نامه ٔ اسدی ). رزم . نبرد. حرب . محاربه . خصومت . جدل . (مجمل اللغه ). جدال . (برهان ) (مجمل اللغه ). مجادله . مأج . کشمکش . مرن . مریة. (منتهی الارب ).
پیکارفرهنگ فارسی عمیدجنگ؛ نبرد؛ رزم: ◻︎ دو عاقل را نباشد کین و پیکار / نه دانایی ستیزد با سبکسار (سعدی: ۱۲۹).
تصفیة بزرگ پیکارPicard's great theorem,Ficard’s big theoremواژههای مصوب فرهنگستانقضیهای در آنالیز مختلط مبنی بر اینکه تحدید یک تابع تحلیلی به هر همسایگی از یک نقطة تکین اساسی آن تابع، همة مقادیر به استثنای احتمالاً یک مقدار را اختیار میکند