چادرگرفتهلغتنامه دهخداچادرگرفته . [ دَ / دُگ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) آنکه چادر پوشیده باشد. (آنندراج ) : باغ از شکوفه لیلی چادرگرفته ای است از لاله کوه عاشق ِ در خون طپیده ای است . <p clas
زمان هدررفتهlost timeواژههای مصوب فرهنگستانمتوسط زمانی که در هر مرحله تلف شود که معمولاً شامل زمان تأخیر در شروع حرکت است
زیان هدررفتهdeadweight lossواژههای مصوب فرهنگستانازدست رفتن کارایی اقتصادی بهدلیل عدم دستیابی به تعادل در بازار رقابت کامل (perfect competition) نیز: بار اضافی excess burden ناکارآمدی تخصیصی allocative infficiency
زمان هدررفتۀ آغازینstart-up lost timeواژههای مصوب فرهنگستانمدتزمان لازم برای شروع حرکت خودروهای ابتدای صف تقاطع چراغدار
زمان هدررفتۀ تخلیهclearance lost timeواژههای مصوب فرهنگستانمدتزمان بین مراحل چراغ راهنمایی که در طی آن هیچ حرکتی در تقاطع صورت نمیگیرد
گرفتهلغتنامه دهخداگرفته . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) مجذوب . مفتون . مبتلا. گرفتار : روندگان مقیم از بلا بپرهیزندگرفتگان ارادت بجور نگریزند. سعدی (طیبات ).نه بخود میرود گرفته ٔ عشق دیگری می بر