چالگرلغتنامه دهخداچالگر. [ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خان اندیل بخش مرکزی شهرستان هروآباد که در یازده هزارگزی باختر هروآباد و 6 هزار و پانصدگزی شوسه هروآباد به میانه واقع شده . کوهستانی و هوایش مایل به گرمی است و مالاریاخیز میباشد. 3
چهلرلغتنامه دهخداچهلر. [ چ ِ ل َ ] (اِ) نامی است که در نور به راش دهند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به راش شود.
چالیرلغتنامه دهخداچالیر. (اِ) گو عمیق مخوف . (آنندراج ). چاه . (ناظم الاطباء).- امثال : از چاه درآمدم و در چالیر بافتادم . (از آنندراج ).|| گودی کم عمق . (ناظم الاطباء).
آلرلغتنامه دهخداآلر. [ ل َ ] (اِ) سرین . آلست . آرست : بیکی گرم تپانچه که بر آن آلر تو بزدم جنگ چه سازی چه کنی بانگ و ژغار؟ ابوالمثل بخاری .بینی آن جزبن اندام تو و آلر توجان من باد فدای پدر و مادر تو. طیا
هلرلغتنامه دهخداهلر. [ هَُ ل ُ] (اِخ ) دهی است از بخش جزیره ٔ قشم از شهرستان بندرعباس دارای 339 تن سکنه . آب آن از چاه و باران و محصول عمده اش خرماست . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
چالگردلغتنامه دهخداچالگرد. [ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 100 هزارگزی جنوب باختری الیگودرز واقع شده . کوهستانی و معتدل است و 231 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات و محصولش غلات و تریاک
چالگروهلغتنامه دهخداچالگروه . [ گ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان طیبی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان که در 6 هزارگزی خاور قلعه رئیسی واقع شده و 40 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6</spa
بچرلیلغتنامه دهخدابچرلی . [ ب َ چ َ ] (اِخ ) نام دیگر چالگر از دهستانهای اندبیل هروآباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
چالگردلغتنامه دهخداچالگرد. [ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 100 هزارگزی جنوب باختری الیگودرز واقع شده . کوهستانی و معتدل است و 231 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات و محصولش غلات و تریاک
چالگروهلغتنامه دهخداچالگروه . [ گ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان طیبی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان که در 6 هزارگزی خاور قلعه رئیسی واقع شده و 40 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6</spa