چپاندنلغتنامه دهخداچپاندن . [ چ َ دَ ] (مص ) تپاندن . چپانیدن . بزور در درون کردن . فروبردن بزور. فروکردن . تپاندن . چیزی را در ظرف یا سوراخی بزور جا دادن . (فرهنگ نظام ). فشاردن . فشردن . و رجوع به تپاندن و تپانیدن و چپانیدن شود.
چپاندنفرهنگ فارسی عمید۱. آگنده کردن؛ پر کردن.۲. چیزی را با زور و فشار میان چیز دیگر جا دادن؛ تپاندن؛ تپانیدن.
چپاندندیکشنری فارسی به انگلیسیcompact, cram, crowd, jam, overcrowd, pack, palm off, ram, shove, squeeze, stick, stuff, tamp, thrust, wad, wedge
پیچاندنلغتنامه دهخداپیچاندن . [ دَ ] (مص ) خم کردن . خماندن . پیچش دادن . تاب دادن . پیچیدن (در معنی متعدی ). گردانیدن . تافتن . بگردانیدن : بدان تا بباید بدین روی کوه نپیچاند از ما گروهاگروه . فردوسی .بپیچاند آنرا که خود پرورداگر
پیچانیدنلغتنامه دهخداپیچانیدن . [ دَ ] (مص ) پیچاندن . پیچ دادن . تلویة. عصد. (تاج المصادر بیهقی ). حرکت دوری دادن . گرد گردانیدن چون پیچانیدن کلید در قفل یا دست کسی را. پیت دادن (در تداول مردم قزوین ). رجوع به پیچاندن شود : حکیمی بازپیچانید رویش مفاصل نرم کرد از ه
چیانیدنلغتنامه دهخداچیانیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) فراهم آوردن .جمع کردن . || ذبح کردن . (ناظم الاطباء).
چایاندنلغتنامه دهخداچایاندن . [ دَ] (مص ) چایانیدن . بسرما دادن . سرما خوراندن . سرما خورانیدن . بزکام و سرماخوردگی مبتلاکردن . سرما دادن . || سرد کردن چیزی را. سرد کردن میوه یا مشروب بوسیله ٔ گذاشتن در یخچال یا نهادن یخ پهلوی آن .