stuffsدیکشنری انگلیسی به فارسیمواد غذایی، چیز، ماده، جنس، پارچه، چرند، کالا، پر کردن، تپاندن، چپاندن، انباشتن
stubدیکشنری انگلیسی به فارسیخرد، ته، ته چک، کنده، ریشه، ته سیگار، ته سوش، تهبلیط، کوتوله، از بیخ کندن، تحلیل بردن، کوبیدن