ژیگسلغتنامه دهخداژیگس . [ گ ِ ] (اِخ ) نام نیزه دار سادیارتس آخرین پادشاه لیدی از سلسله ٔ هرقلی ها. وی عاشق زن پادشاه شد و او را بکشت و بجایش نشست و دولت لیدی را نیروبخشید، مخصوصاً سواره نظامی تشکیل کرد که در تمام مشرق زمین معروف بود. پس از آن چون دید که قوی است بعض مستعمرات یونانی را در آسیا
ژیگسلغتنامه دهخداژیگس . [ گ ِ ] (اِخ ) نام پدر میرسوس سردارپارسی بعهد داریوش بزرگ . (ایران باستان ج 1 ص 651).
ژیگولغتنامه دهخداژیگو. (اِخ ) ژان . نام نقاش وقایع تاریخی و مصور فرانسوی . مولد بزانسون و وفات در پاریس (1806 - 1894 م .).
ژیگولتلغتنامه دهخداژیگولت . [ گ ُ ل ِ ] (فرانسوی ، ص ، اِ) تأنیث ژیگولو. زن ِ خودآراکه پیوسته در لهو و لعب و مجالس رقص وقت بگذراند.
ژیگولولغتنامه دهخداژیگولو. [ گ ُ ل ُ ] (فرانسوی ، ص ، اِ) مرد خودآراکه پیوسته در لهو و لعب و مجالس رقص وقت بگذراند.
ژیغژیغلغتنامه دهخداژیغژیغ. (ق مرکب ) مبدل ژیگ ژیگ است که بمعنی قطره قطره باشد. (غیاث ). || (اِ صوت ) اسم صوت بمعنی صدای باز شدن در : صد دریچه ٔ در سوی مرگ لدیغمی کند اندر گشادن ژیغژیغ.مولوی .
dropدیکشنری انگلیسی به فارسیرها کردن، قطره، افت، سقوط، افتادن، چکه، ژیگ، اب نبات، قطع مراوده، سرشک، انداختن، چکیدن، سقوط کردن، از قلم انداختن، ژوشیدن
لوتفرهنگ فارسی معین[ فر. ] (اِ.) سازی است که در ایران به نام عود معروف می باشد. پیانونوازان فرانسوی در قرون 17 و 18 م . برای این ساز قطعات سبکی می ساختند که بعدها تحت عنوان پرلود، کورانت ، ساراباند، کاوت ، ژیگ و غیره ظاهر شد.
قطرةدیکشنری عربی به فارسیقطره (چسبناک) , لکه , گلوله , حباب , ماليدن , لک انداختن , چکيدن , چکه کردن , چکانيدن , چکه , ژيگ , قطره , نقل , اب نبات , از قلم انداختن , افتادن , رهاکردن , انداختن , قطع مراوده
ژیگسلغتنامه دهخداژیگس . [ گ ِ ] (اِخ ) نام نیزه دار سادیارتس آخرین پادشاه لیدی از سلسله ٔ هرقلی ها. وی عاشق زن پادشاه شد و او را بکشت و بجایش نشست و دولت لیدی را نیروبخشید، مخصوصاً سواره نظامی تشکیل کرد که در تمام مشرق زمین معروف بود. پس از آن چون دید که قوی است بعض مستعمرات یونانی را در آسیا
ژیگسلغتنامه دهخداژیگس . [ گ ِ ] (اِخ ) نام پدر میرسوس سردارپارسی بعهد داریوش بزرگ . (ایران باستان ج 1 ص 651).
ژیگولغتنامه دهخداژیگو. (اِخ ) ژان . نام نقاش وقایع تاریخی و مصور فرانسوی . مولد بزانسون و وفات در پاریس (1806 - 1894 م .).
ژیگولتلغتنامه دهخداژیگولت . [ گ ُ ل ِ ] (فرانسوی ، ص ، اِ) تأنیث ژیگولو. زن ِ خودآراکه پیوسته در لهو و لعب و مجالس رقص وقت بگذراند.
ژیگولولغتنامه دهخداژیگولو. [ گ ُ ل ُ ] (فرانسوی ، ص ، اِ) مرد خودآراکه پیوسته در لهو و لعب و مجالس رقص وقت بگذراند.