کاجللغتنامه دهخداکاجل . [ ] (هندی ، اِ) اسم هندی دوده است که بچشم کشند. (فهرست مخزن الادویه ). اسم هندی اثمد است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
کجوللغتنامه دهخداکجول . [ ] (اِ) اسم هندی سلحفاة است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). سنگپشت . سولاخپا. کشف . باخه .
چقازاللغتنامه دهخداچقازال . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیلاخور بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 30 هزارگزی باختر الیگودرز و 6 هزارگزی جنوب راه آهن دورود به اراک واقع است . جلگه و معتدل است و 21
کاچوللغتنامه دهخداکاچول . (اِ) کاجول . کچول . رقص . کون و کچول . کون جنبانیدن باشد یعنی حرکت دادن سرین بوقت رقصیدن و مسخرگی کردن . (برهان ) : از آن جمله پنجاه من بار کردچو رقاص کاچول بسیار کرد.(دستورنامه ٔ نزاری قهستانی چ روسیه ، 1