کتومدیکشنری عربی به فارسیحلزون دوکپه اي يا صدف خوراکي از جنس پعثتعن , گوشت صدف , بچنگال گرفتن , محکم گرفتن
قتوملغتنامه دهخداقتوم . [ ق ُ ] (ع مص ) بلند گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قتم الغبار قتوماً؛ بلند گردید [ غبار ]. (منتهی الارب ).
قثوملغتنامه دهخداقثوم . [ ق َ ] (ع ص ) مرد بسیارخیر. || گردآورنده ٔ عیال . || فراهم آورنده ٔ نیکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
یقطوملغتنامه دهخدایقطوم . [ ] (اِ) (اصطلاح پزشکی ) بخورالبربر. سرغنت . اوسرغیند. بخور مورسکه . بخور مورشکه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
کتاملغتنامه دهخداکتام . [ ک َ ] (اِ) تالار باشد و آن عمارتی است که از چوب و تخته سازند. (برهان ). تالاری که از چوب و تخته سازند و آن را در تبرستان ناپار گویند. (آنندراج ). تالار را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). اطاقکی که در جالیزها و مزارع از تخته و شاخه ٔ درختان و حصیر سازند و آن جایگاه نگهبان م
کتملغتنامه دهخداکتم . [ ک َ ] (ع مص ) پنهان داشتن چیزی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پوشیدن و پنهان کردن چیزی . (ترجمان القرآن جرجانی ص 81). پوشیدن راز. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). کِتمان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : <br
کتملغتنامه دهخداکتم . [ ک ُ ت ُ ] (ع اِ) ج ِ کَتوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به کتوم شود.
مکتوملغتنامه دهخدامکتوم . [ م َ] (ع ص ) پوشیده . (غیاث ) (آنندراج ). پنهان و پوشیده .(ناظم الاطباء). پنهان داشته . نهان داشته : تا که اسرار قدر در تتق پرده ٔ غیب ز اطلاع بشر و علم ملک مکتوم است .جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص <span class="hl" d
ام مکتوملغتنامه دهخداام مکتوم . [ اُم ْ م ِ م َ ] (اِخ ) از زنان صحابی بوده . (از الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 283).
ابن مکتوملغتنامه دهخداابن مکتوم . [ اِ ن ُ م َ ] (اِخ ) تاج الدین ابومحمد احمدبن عبدالقادربن احمدبن مکتوم قیسی ، فقیه حنفی نحوی لغوی . شاگرد ابن نحاس و ابوحیان .مولد او682 هَ . ق . او راست : شرح کافیه ٔ ابن حاجب . شرح شافیه . شرح الفصیح . الدرر اللقیط من البحر الم