کرفیلغتنامه دهخداکرفی ٔ. [ ک ِ ف ِءْ ](ع اِ) ابر بلند رفته ٔ برهم نشسته . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به کرفئة شود.
قرفیلغتنامه دهخداقرفی . [ ق َ فی ی ] (ع ص نسبی ) آنکه رنگش به سرخی زند. (منتهی الارب ).نسبت است به قرف . (منتهی الارب ). رجوع به قرف شود.
کرفاءةلغتنامه دهخداکرفاءة. [ ک َ ف َ ءَ ] (ع اِمص ) ضخامت و کثرت . (از اقرب الموارد). || (اِ) گل درهم پیچیده ٔ سخت و بازنشده . (ناظم الاطباء).