قشقهلغتنامه دهخداقشقه . [ ق َ ق َ / ق ِ ] (اِ) تیرگی نشان پیشانی اسب و فارسیان به معنی نشانی که کفار بر پیشانی کنند از زعفران و صندل و غیره استعمال نمایند. (آنندراج ) : مگر حل کرده ٔ خورشید شد سیمافروز اوکه آن خوش قشقه کافر شعل
قشقهفرهنگ فارسی معین(قَ قِ یا قَ) [ ع . قشقة ] (اِ.) 1 - تیرگی نشان پیشانی اسب . 2 - در فارسی : نشانی که کافران بر پیشانی کنند از زعفران و صندل و غیره .
بن کشکهلغتنامه دهخدابن کشکه . [ ب ُ ک َ ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان هویان است که در بخش ویسیان شهرستان خرم آباد واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).