لغتنامه دهخدا
کلال . [ ک َ ] (ع مص ) مانده شدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رنجور و ناتوان گردیدن . (از اقرب الموارد). مانده شدن مردم و شتر. (تاج المصادر بیهقی ). || کند گردیدن بینائی . (منتهی الارب ) (ازآنندراج ) (از اقرب الموارد). خیره شدن بصر. (المصادر زوزنی ). || (اِمص ) خستگی