لغتنامه دهخدا
الفت کلانوری . [ اُ ف َت ِ ک َ ] (اِخ ) میرزا غلام محمد برلاس ساکن کلانور از مضافات لاهور. مردی عاشق مزاج بود این دو بیتی ازوست :ببزم من که خموشی بساز آهنگ است زبان عرض تمنا پریدن رنگ است تمول آفت جان میشود توانگر راپی شکست طلسم صدف گهر سنگ است . <p class=