کلکولغتنامه دهخداکلکو. [ ک َ ل َ ] (اِخ )از ایلهای اطراف تهران و ساوه و زرند و قزوین و مرکب از 800 خانوار چادرنشین هستند و ییلاقشان کوههای شمالی البرز می باشد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 111)
چُقُلکُو / چُلکوگویش بختیاریانبوه سنگهایى که براى نشانهگذارىزمین کشاورزى بهصورت مخروطىشکل روى هم انباشته کنند.
کلکویلغتنامه دهخداکلکوی . [ ک َ ک َ ] (اِخ ) از نواحی اران است . میان آن و سیسجان 16 فرسخ است . (از معجم البلدان ).
کلکونلغتنامه دهخداکلکون . [ ک ُ ] (معرب ، اِ) ماده ٔ مالیدنی است که زنان چهره ٔ خود را بدان سرخ کنند و آن غیر عربی است . (از اقرب الموارد). و رجوع به گلگون شود.
کلکویلغتنامه دهخداکلکوی . [ ک َ ک َ ] (اِخ ) از نواحی اران است . میان آن و سیسجان 16 فرسخ است . (از معجم البلدان ).
کلکونلغتنامه دهخداکلکون . [ ک ُ ] (معرب ، اِ) ماده ٔ مالیدنی است که زنان چهره ٔ خود را بدان سرخ کنند و آن غیر عربی است . (از اقرب الموارد). و رجوع به گلگون شود.
کلکویلغتنامه دهخداکلکوی . [ ک َ ک َ ] (اِخ ) از نواحی اران است . میان آن و سیسجان 16 فرسخ است . (از معجم البلدان ).